دانلود های عالی
نوشته شده توسط : masoodp.m.011

 

 
مداد
پدر بزرگ ، درباره چه مي نويسيد ؟
درباره تو پسرم ، اما مهمتر از آنچه مي نويسم ، مدادي است که با آن مي نويسم . مي خواهم وقتي بزرگ شدي ، مثل اين مداد بشوي .
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چيز خاصي در آن نديد .
اما اين هم مثل بقيه مداد هايي است که ديده ام .
پدر بزرگ گفت : بستگي دارد چطور به آن نگاه کني ، در اين مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بياوري ، براي تمام عمرت به آرامش مي رسي !
صفت اول : مي تواني کارهاي بزرگ کني ، اما هرگز نبايد فراموش کني که دستي وجود دارد که هر حرکت تو را هدايت مي کند . اسم اين دست خداست ، او هميشه بايد تو را در مسير اراده اش حرکت دهد .
صفت دوم : بايد گاهي از آنچه مي نويسي دست بکشي و از مداد تراش استفاده کني . اين باعث مي شود مداد کمي رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تيز تر مي شود و اثري که از خود به جا مي گذارد ظريف تر و باريک تر است . پس بدان که بايد رنج هايي را تحمل کني ، چرا که اين رنج باعث مي شود انسان بهتري شوي .
صفت سوم : مداد هميشه اجازه مي دهد براي پاک کردن يک اشتباه ، از پاک کن استفاده کنيم . بدان که تصحيح يک کار خطا ، کار بدي نيست ، در واقع این کار براي اينکه خودت را در مسير درست نگهداري ، مهم است .
صفت چهارم : چوب يا شکل خارجي مداد مهم نيست ، زغالي اهميت دارد که داخل چوب است . پس هميشه مراقب باش که درونت چه خبر است .
و سر انجام پنجمين صفت : مداد هميشه اثري از خود به جا مي گذارد . پس بدان هر کار در زندگي ات مي کني ، ردي به جا مي گذارد و سعي کن نسبت به هر کار که مي کني ، هشيار باشي و بداني چه مي کني .
 
 
 
مجنون هنگام راه رفتن كسي را به جز ليلي نمي ديد . روزي شخصي در حال نمازخواندن در راهي بود
 و مجنون بدون اين كه متوجه شود از بين او و مهرش عبور كرد .
مردنمازش را قطع كرد و داد زد : هي چرا بين من و خدايم فاصله انداختي ؟
 مجنون به خود آمد وگفت : من كه عاشق ليلي هستم تورا نديدم تو كه عاشق خداي ليلي هستي
 چگونه ديدي كه منبين تو و خدايت فاصله انداختم ؟
 
 
 
 
 
 
 
مطلبی برای علاقه مندان چارلی چاپلین:
بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین
 
عاشق شدن
آنقدر بخندی که دلت درد بگیره
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی  هزار تا نامه داری
برای مسافرت به یک جای خوشگل بری
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی
از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !
آخرین امتحانت رو پاس کنی
کسی که معمولا زیاد نمی بینیش ولی دلت می خواد ببینیش بهت تلفن کنه
توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمی کردی پول پیدا کنی
بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره  از شما تعریف می کنه
از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه  هم می تونی بخوابی !
آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد  شما  می یاره
عضو یک تیم باشی
از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی
دوستای جدید پیدا کنی
لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی
کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی
یه  دوست قدیمی رو دوباره ببینید و  ببینید که فرقی نکرده
عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی
اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند
قدرشون روبدونیم
 
(زندگی یک  مشکل نیست که باید حلش کرد بلکه یک هدیه است که باید ازش لذت برد)
 
(وقتي  زندگي 100 دليل براي گريه كردن  به  تو نشان ميده ، تو 1000 دليل  براي  خنديدن به اون نشون بده .)
(چارلي  چاپلين)
 
 
داستانی زیبا به نام
 
همه چهار زن دارند
روزی روزگاری تاجر ثروتمندی بود که 4 زن داشت . زن چهارم را از همه بیشتردوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت و غذاهای خوشمزه پذیرایی میکرد . بسیار مراقبش بود و تنها بهترین چیزها را به او می داد . زن سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار میکرد . پیش دوستهایش او رابرای جلوه گری می برد ، گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مردی دیگربرود و تنهایش بگذارد . او زن دومش را هم بسیار دوست می داشت . او زنی بسیارمهربان بود که دائما نگران و مراقب مرد بود . مرد در هر مشکلی به او پناهمی برد و او نیز به تاجر کمک می کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصهبیرون بیاید . اما زن اول مرد ، زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلیثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگی بود ، اصلا مورد توجه مرد نبود . با اینکه از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را درخانه ای که تمام کارهایش با او بود حس می کرد و تقریبا هیچ توجهی به اونداشت.  
روزی مرد احساس مریضی کرد و قبل از آنکه دیر شود فهمید که به زودی خواهد
مرد . به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت  : " من اکنون 4 زن دارم ، اما اگر بمیرم دیگر هیچ کسی را نخواهم داشت ، چهتنها و بیچاره خواهم شد ".
بنا بر این تصمیم گرفت با زنانش حرف بزند و برای تنهاییش فکری بکند . اول ازهمه سراغ زن چهارم رفت و گفت  :
 "
من تو را از همه بیشتر دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام وانواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام ، حالا در برابر این همه محبت منآیا در مرگ با من همراه می شوی تا تنها نمانم؟"
زن به سرعت گفت : " هرگز" همین یک کلمه ، و مرد را رها کرد .
ناچار با قلبی که به شدت شکسته بود نزد زن سوم رفت و گفت  :
 "
من در زندگی تورا بسیار دوست داشتم ، آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟"
زن گفت : " البته که نه ! زندگی در اینجا بسیار خوب است . تازه من بعد ازتو می خواهم دوباره ازدواج کنم و بیشتر خوش باشم ."
قلب مرد یخ کرد
.  مرد تاجر به زن دوم رو آورد و گفت  " :تو همیشه به من کمک کرده ای . این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید
از همیشه بیشتر ، می توانی در مرگ همراه من باشی؟"
زن گفت : " این بار با دفعات دیگر فرق دارد . من نهایتا می توانم تاگورستان همراه جسم بی جان تو بیایم اما در مرگ ،... متاسفم !"
 گویی صاعقه
ای به قلب مرد آتش زد.  در همین حال صدایی او را به خود آورد  :
 "
من با تو می مانم ، هرجا که بروی ."
تاجر نگاهش کرد ، زن اول بود که پوست
و استخوان شده بود ، انگار سوء تغذیه بیمارش کرده باشد . غم سراسر وجودش را تیره و ناخوش کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود  .
تاجر سرش را به زیر انداخت و آرام گفت : " باید آن روزهایی که می توانستمبه تو توجه میکردم و مراقبت می‌بودم . "

در حقیقت همه ما چهار زن داریم  !
الف : زن چهارم که بدن ماست . مهم نیست چقدر زمان و پول صرف زیبا کردن اوبکنی وقت مرگ ، اول از همه او ترا ترک می کند .
ب : زن سوم که دارایی های ماست . هرچقدر هم برایت عزیز باشند وقتی بمیریبه دست دیگران خواهد افتاد .
ج : زن دوم که خانواده و دوستان ما هستند . هر چقدر هم صمیمی و عزیزباشند ، وقت مردن نهایتا تا سر مزارت کنارت خواهند ماند .
د : زن اول که روح ماست و غالبا به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن، پول و دوستان خود می کنیم . او ضامن توانمندی های ماست ، اما ما ضعیف و درماندهرهایش کرده ایم تا روزی که قرار است همراه ما باشد ، اما دیگر هیچ قدرت وتوانی برایش باقی نمانده است .............
 
 
 
امیدوارم که از این داستانهای اموزنده و کوتاه لذت برده باشید.
لطفا پس از خواندن و ذخیره مطالب نظرات خود را از ما دریغ نفرمایید.
کلاغ پر بهترین لحظات را برایتان ارزو مند میباشد.
حالا کسانی که از این داستان ها خسته شدند به این مطلب خوب توجه کنند.
 
دانلودآهنگ جدید و بسیار زیبای امیر تتلو و اردلان طعمه با نام زیر سقف تهرون با دوکیفیت
 
 
بعد دانلود نظراتتون رو از ما دریغ نفرمایید.
دانلود اهنگ انریکه ایگلسیس(Enrique Iglesias) به نام (tonight)به معنی امشب دردو کیفیت
 
 
 
 
دانلود اهنگ جدید ریهانا(rihana) به نام هانتد(hunted) در دو کیفیت
 
 
 
دانلود اهنگ جدید کتی پری(katy perry) به نامe.t))در کیفیت 128
 
 
 
دانلود اهنگ زیبای سیارا(Ciara) به نام فلاز اند آل(flaws&all) در دو کیفیت
 
 
دانلود اهنگ شهیاد به نام بی اجازه(در البوم بی اجازه) در دو کیفیت
نکته:به دلیل قدیمی بودن باقی اهنگ های البوم بی اجازه از شهیاد فقط این اهنگ برای دانلود قرار میگیرد.
 
 
 
 
 
دانلود اهنگ لیدی گاگا(lady gaga) به نام(Scheiße)در دو کیفیت متفاوت
 
 
 
 
 
 
دانلود اهنگ ارغوان به نام بی تو.(ارغوان از شرکت کننده های اکادمی گوگوش بود)
 
 
 
 
مطالب و دانلود هایی که در این وبلاگ قرار دارد برای عموم ازاد است ونیازی به عضویت نیست.
در صورت بروز هرگونه اشکال در دانلود لطفا یا نظر بدهید یا با ایمیل مدیر وبلاگ کلاغ پر در ارتباط باشید.
 
نویسنده مطالب کلاغ پر:مسعودp.m
 
 
 
 
 
 
سایتهاووبلاگ های مربوط به کلاغ پر:
1-http://www.12.biseda15.com/
 
 
 
 
 
مطلب زیبا و کوتاه این پست:  
زندگي دفتري از خاطره هاست يک نفر در دل شب ، يک نفر در دل خاک . يکنفر همدم خو شبختي هاست ، يک نفر همسفر سختي هاست ، چشم تا باز کنيم عمرمانمي گذرد . ما همه مسافريم . *
 
 
 
 




:: بازدید از این مطلب : 396
|
امتیاز مطلب : 114
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/commenting/avatars/avatar17.jpg
خیلی خری در تاریخ : 1389/11/27/3 - - گفته است :
خیلی احمق و خری


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: